دوست من آن بالا نشسته بود

می‌پرسم چرا انتظار دیدنم را نداشته، جواب می‌دهد: «آخه عیده و الان باید تو خونت نشسته باشی و سریال مرد دوهزار چهره تماشا کنی...»
دوست دارم برای آنتوان توضیح بدهم که چیز زیادی از دست نداده‌ام چون عید آینده مرد سه هزار چهره را تماشا خواهم کرد اما دلم آشوب شده و احساس تهوع امانم نمی‌دهد... آنتوان پاکت مخصوصی را که از دوران خلبانی در پست هوایی فرانسه برای این‌جور مواقع همراهش کرده‌اند از جیب کت برنزی‌اش بیرون می‌آورد و به من می‌دهد... حالم که بهتر می‌شود می‌پرسم «مثل این‌که شما زیاد تلویزیون تماشا می‌کنید، آیا کارتونی را که ژاپنی‌ها از داستان شازده کوچولو ساختند دوست داشتید؟» آنتوان و شازده، هردو، دچار دل‌پیچه و حالت تهوع می‌شوند و همان پاکتی را که چند دقیقه قبل به من دادند پس می‌گیرند...

(نويسنده : توكا نيستاني- وبلاگ : توكاي مقدس)