Posted by
Unknown
at
۱۶:۱۴
امروز سرانجام آن حلوای کامل رسید...
اومممم...
روحش شاد …عجب مرده خوشمزه ای بود
(نويسنده : دخترگيسوطلا - وبلاگ : گيس طلا )
Labels: گيس طلا 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۵:۰۸
میترسم از اینکه به کل آدم دیگری شده باشم، یعنی آن شراگیم فرهیخته و اهل دلی که همه اش دنبال کتاب و خلوت و شعر و سکوت بود جای خودش را به یک شراگیم معمولی و خشک و خالی و کمی هم پفیوز داده باشد. از همانهایی که تا دلت بخواهد توی جامعه ریخته و همه عمرشان به دو دو تا چهارتا کردن میگذرد و یک قران یک قران جمع میکنند و خرج میکنند و زندگیشان میگذرد...الان من دقیقا یک شراگیم معمولی و خشک و خالی ام که توی مغز کوچکم چیزی نیست جز اینکه چطور میشود سه چهار میلیون جمع کرد و بعد چگونه میشود این سه چهار میلیون را کرد بیست سی میلیون و آن بیست سی میلیون را داد به یک صاحبخانه پدرسوخته ای و دیگر از شر اجاره خانه دادن راحت شد...
(نويسنده :؟ - وبلاگ : شراگيم )
Labels: شراگيم 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۵:۴۵
اونقدر وقت کم آورد که تلف میکندشان ..
از طرف: به موقع!
از طرف: به موقع!
(نويسنده : اتل متل - وبلاگ : پست سفارشي)
Labels: پست سفارشي 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۶:۰۹
زخم های آدم سرمایه اس حامد! سرمایه تو با این و اون تقسیم نکن . دادنکش . هوار نکش ٬ صبور و آروم و بی صدا همه چی رو تحمل کن
(شب یلدا – کیومرث پوراحمد)
Labels: شب يلدا 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۵:۵۹
زیر پای او فرشی بود به قیمت یک میلیون تومان، وقتی آخرین آلبوم خوانندهی محبوبش را از اینترنت میدزدید.
(نويسنده : فواد - وبلاگ : راه من )
Labels: راه من 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۵:۵۴
من واسه صبرتون یه یا علی میخوام ٬ همین!
(فيلم آژانس شیشه ای – ابراهیم حاتمی کیا)
Labels: آژانس شيشهاي 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۵:۴۷
من فالگیر کوچک غمگینی را دیدم که حافظ، پدرش بود…
(نويسنده : فواد - وبلاگ : راه من )
Labels: راه من 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۴:۱۱
اگه ميخواهيد خدا رو بخندونيد واسش راجع به برنامههاتون صحبت كنيد.
(نويسنده : واقف - وبلاگ : شاهد قدسي)
Labels: شاهد قدسي 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۳:۵۵
دیشب بدترین کابوس زندگیم را دیدم:
ازدواج با "کامران نجف زاده".
(نويسنده : ؟ - وبلاگ : مسيح بر كوه زيتون)
Labels: مسيح بر كوه زيتون 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۲:۱۲
اين روزها احساس ميكنم خيليها مرا دوست دارند؛ نه به خاطر كار، نه به خاطر پول، نه به خاط قيافه، فقط به خاطر خودم. خلاصه اين كه آفتاب اين روزها، دارد خيلي گرم بر من ميتابد.
(نويسنده : عيسي محمدي - وبلاگ : ساده لوح)
Labels: سادهلوح 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۴:۴۸
در پارک، پسر جوان به دختری که عینک آفتابی زده بود گفت «آفتاب بدم خدمتتون؟»
و بدین ترتیب دوستی عمیقی میان آنها شکل گرفت.
Labels: قصههاي عامه پسند 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۳:۲۳
اما زندگی و کار او بهترین درس ها را به ما- به من- داد، درس هایی که به دشواری فهم آثارش هستند، درس هایی که فهم آن از حوصله ی هوادارانی که او را به اندازه ی تیم فوتبال محبوب شان، سطحی و زیاد، دوست دارند خارج است.
(نويسنده : توكا نيستاني - وبلاگ: توكاي مقدس)
Labels: توكاي مقدس 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۶:۰۸
آمدم بنویسم این آقای مانی می داند که سینما اکسیری دارد که می تواند آسانسور را هم بازیگر کند. حالا تو بگو: جوگیرم؟
(نويسنده : احمد ابوالفتحي- وبلاگ: روي شيرواني داغ)
Labels: روي شيرواني داغ 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۵:۵۷
در باره ی "هادی فراهانی" قبلاً نوشته ام، پانزده سال پیش ایران را از ترس راکد ماندن و تبدیل شدن به یک "پیش کسوت" ترک کرد؛ او "پیش کسوت" ها را "فسیل" هایی می دید که به خاطر سن و سال شان درجه گرفته اند و حالا گرچه مقام ژنرالی دارند اما از هنر کم تر از یک سرجوخه می دانند.
(نويسنده : توكا نيستاني - وبلاگ: توكاي مقدس)
Labels: توكاي مقدس 0 comments
Posted by
Unknown
at
۱۲:۳۰
خیال می کردم ما آدم ها سگ جان نیستیم. خیال می کردم نمی توانیم فشارها را تحمل کنیم و بلند شویم. اما انگار بازی دیگری است. دوستانی د اشتم که روزی روزگاری، خیال می کردم نبودن مان با هم دیوانه مان می کند. حالا نیستند و نبودشان سخت است ولی کشنده نیست.
(نويسنده : علي محبي - وبلاگ: من ديگر)
Labels: من ديگر 0 comments
اشتراک در:
پستها (Atom)