هميشه اينجور وقتها كاري نمي‌كنم

زن با بی‌قیدی و خنده تکرار کرد که باور دارد سیاه‌پوست‌ها برای برده بودن خوبند…
چند تا از بچه‌ها بحث را عوض کردند تا نکبتی که در هوا شناور بود فراموش شود.
من اما دلم می‌خواست بروم و بزنم توی گوشش.
کاری نکردم. همیشه این‌جور وقت‌ها کاری نمی‌کنم.
(نويسنده : آقاي بامدادي- وبلاگ : روزانه‌هاي آقاي بامدادي)

نظریه نسبیت

نه، من از نظريه نسبيت همسرم سر در نمی‌آورم؛ اما او را می‌شناسم و می‌دانم كه می‌شود بهش اعتماد كرد.
 السا اينشتين

(نويسنده :اولدفشن - وبلاگ : اولدفشن)

رحیم اوباما یا باراک صفوی

تو اخبار ساعت 9 با یه نفر مصاحبه می کرد که انتظار شما از رئیس جمهور جدید آمریکا چیه؟ می گفت : انتظار ما اینه که تحریمهای ایران رو لغو کنه، نیروهای آمریکایی رو از عراق بیرون بکشه و اسرائیلیها رو از فلسطین اخراج کنه !
فک کنم بعضیا اوباما را با رحیم صفوی اشتباه گرفتن.
(نويسنده : علي - وبلاگ : بچه جنوب شهر)

آن سه‌شنبه، کمی مانده به سه بعدازظهر

امروز، برای اوّلین‌بار در زندگی‌ام آرزو کردم کاش زمان برمی‌گشت به عقب و من، آن روز، آن سه‌شنبه‌ای که کمی مانده بود به سه بعدازظهر، تصمیم دیگری می‌گرفتم وقتی تو تلفن زدی و خواستی من زنِ تو باشم، تو هم شوهر من. کاش نمی‌خندیدم. می‌گفتم قبول. کاش همان شب، برادرت که تلفن کرد دوباره، می‌گفتمش: بله، فامیل می‌شویم به زودی. کاش هربار که خواهرت ازم می‌پرسید: شما آخرش می‌خواهید چه بکنید؟ هی نمی‌گفتم: ما فقط دوست هستیم! تو عینهو برادر ِ منی. لعنت به من! لعنت.

(نويسنده : استار- وبلاگ : روزانه ترها)

به نام خدا

یکی بود یکی نبود
غیر از خدای مهربون هیشکی نبود
 چون خدا همه ی موجودات رو انداخته بود جهنم

(نويسنده : باهار نارنج - وبلاگ : یک زن یک حس یک نقطه)


دختر زشت : بنظر من اکثر پسر ها محجوب و سر به زیرن .
دختر زیبا : بنظر من همه پسر ها پر رو و هیزن .

(نويسنده : مدیر - وبلاگ : رستنی ها)

زير نور ماه

خدا خیلی بزرگتر از اونه که بشه با گناه کردن ازش دور شد

(فيلم :زیر نور ماهسید رضا میر کریمی)

مبانی کامپیوتر: آن بخش از یک سیستم را که می توان با چکش خورد کرد سخت افزار و آن قسمت را که فقط می توان به آن فحش داد نرم افزار گوبند!
(نويسنده : محمد - وبلاگ :آجرپاره)

داستان شبی که در کویر باران آمد

فکر می‌کنم اگر در شصت و هفت سالگی احتیاج به عمل قلب باز پیدا کنم، بعد از اینکه پزشکان قفسه‌ی سینه‌ام را باز کنند، تمام اتاق عمل پر از بوی خاک باران‌خورده‌ای شود که امشب روی در و دیوار دلم ته‌نشین شد.
(نويسنده : ؟ - وبلاگ : سرزمین رویایی)